طنز یعنی
با ذهنیت خسته بخندی طنز است
آهسته و پیوسته بخندی طنز است
من با دهن بسته بگویم شعر است
تو با دهن بسته بخندی طنز است
عصری که در آن خنده غلط انداز است
جدیت وارونه ما اعجاز است
از لطف همین خنده و خنداندن ماست
امروز اگر دهان مردم باز است
اندیشه ما از برکات طنز است
لبخند خشن جزء نکات طنز است
می خندم و می گریم و می خندانم
خنداندن این خلق زکات طنز است
شرح غم موبه مو دلم می خواهد
خندیدن در گلو دلم میخواهد
جدیت وارونه من یعنی طنز
من گریه ی پشت و رو دلم می خواهد
از گفتن اگرچه نا امیدیم امروز
لبخند بزن که رو سفیدیم امروز
با دیدن این همه حماقت ای دوست
از خنده بمیریم شهیدیم امروز
گفتم که به اسم کاملم بشناسی
عباس ترین صادقی زرینی
ضد انتزار
در تیررس چشم سیاهت باشیم
در دسترس تیر نگاهت باشیم
ما آمده بودیم که کاری بکنیم
گفتند فقط چشم به راهت باشیم
کوریم و ندیدیم خدایی هرگز
یکبار نگفتیم کجایی، هرگز
ما کار مهمتر از شما هم داریم
حق دار اگر جمعه نیایی هرگز
یاران وفادار به ظاهر داری
گریه کن حرفهای و ماهر داری
دلخوش نشو با دعای عهد این قوم
تو قصه کوفه را به خاطر داری!؟
تا دورترین جای زمین خواهی رفت
بی شبهه پی اهل یقین خواهی رفت
آنقدر مراقب ظهورت هستند
هر وقت بیایی به اوین خواهی رفت
ما منتظریم پنجمین فصل شود
بی واسطه ارتباطمان وصل شود
گفتند: شبیه صدر اسلام شویم!
ای کاش کپی برابر اصل شود
از نقطه کور این جهان میآییم
با فتنهی آخرالزمان میآییم
این جمعه بیا حوصلهمان سر رفته
آقا تو نیایی خودمان میآییم
امروز نشد! به فکر فردا باشیم
در فکر همان روز مبادا باشیم
هر هفته همیشه جمعهها تعطیلیم
یکشنبه دوشنبهای بیا تا باشیم
با چون و چرا چون و چرا میکشنت
مانند تمام اولیا میکشنت
ما از سر تفریح دعا میخوانیم
اینجا خبری نیست نیا میکشنت
عمریست که آواره دشتی آقا
رفتی و دوباره برنگشتی آقا
شاید که تو آمدی و دیدی خوابیم
از خیر تماممان گذشتی آقا
درد است اگرچه قابل دیدن نیست
زخم است اگرچه مختص یک تن نیست
هی لامپ برای آمدن روشن کرد
تکلیف برای منتظر روشن نیست
بانکی زده ایم و قلکی ما داریم
پا بست شدیم و پستکی ما داریم
با نام شما دکه زدیم آقا جان
حالا چه دکان و دستکی ما داریم
غیر از صف نان بیا و صف پیدا کن
از این همه پوچی تو هدف پیدا کن
اینجا همه کشته مرده ات میباشند
یک آدم زنده این طرف پیدا کن
راحت همگی به راحتی تن دادیم
یک مشت شعار نامعین دادیم
هر هفته غروب جمعه ها ما تنها
آموزش منتظر نشستن دادیم
حق همگی ریز مشخص شده است
با صندلی و میز مشخص شده است
حالا تو میایی که چه کاری بکنی؟!
تکلیف همه چیز مشخص شده است
غایب شده منکر حضورت هستیم
دلباختگان کر و کورت هستیم
ما ملت هفتاد و دو میلیون نفری
یک یک همه مانع ظهورت هستیم
ما غرق لب ساحل دریا هستیم
ما در وسط جزیره تنها هستیم
دیدیم چرا نیامدی حق داری
تعطیل تر از جمعه خود ما هستیم
انگار نه انگار شما را داریم
وقتی همگی حق مداوا داریم
ما منتظر شما چرا بنشینیم
زیرا خودمان زیادی آقا داریم
اول، نامه، دعوت، ایمان … مسلم
آخر، نقطه، بیعت، پایان … مسلم
این نامه که خالی از دروغ است بخوان
آقا تو نیا، نیا به تهران … مسلم
چگونه شمر شویم
ما چوب حماقت شما را خوردیم
محصول دیانت شما را خوردیم
ای مردم کوفه از شما ممنونیم
ما نان خیانت شما را خوردیم
اینجا دو طرف به پایتان پیر شدند
باهم سر هیچ و پوچ درگیر شدند
یک عده که از نام شما سیر شدند
یک عده که با نام شما سیر شدند
به کار خودش همیشه ایمان دارد
نامرد فقط شکل مسلمان دارد
عمریست که مخفیانه شمر ملعون
در هیئت ما حضور پنهان دارد
هم یکسره فعال سیاسی بوده
هم مجری قانون اساسی بوده
سر دسته این قوم که سر می برند
شمر است که شیخ سر شناسی بوده
آتش به دل عالم و آدم می زد
می زد به سرش فقط محرم می زد
او تاجر آب معدنی بود فقط
از تشنه لبان کربلا دم می زد
گفتند که با اهل حرم خواهی رفت
در روز دهم بدون غم خواهی رفت
انگار که در غروب هر عاشورا
خورشید که میرود تو هم خواهی رفت
رفتیم غلط به کوفه خواهیم رسید
در آخر خط به کوفه خواهیم رسید
شش گوشه کربلا به ما می گوید
از چهار جهت به کوفه خواهیم رسید
دل بود و کسی به فکر دلدار نبود
حق بود و کسی تشنه دیدار نبود
دعوا سر تیغه علم بود فقط
اصلن احدی فکر علمدار نبود
هر روز به دنبال مریدان خودند
هر لحظه به فکر نشر قرآن خودند
یک سوم شاعران هیئت امروز
انگار که ” محتشمر” دوران خودند
با اینکه نرفته در کتش می خواند
اندازه پول ژا کتش می خواند
از نیت هر کسی خدا با خبر است
مداح برای پا کتش می خواند
ما شیعه خامیم اباعبدلله
ما در پی نامیم اباعبدلله
با کله سر سفره تان می آییم
ما لشگر شامیم اباعبدلله
با دهن بسته
گفتند مهم نیست که انسان باشیم
کافی ست فقط دشمن شیطان باشیم
چون آیه کفار کشی می خوانند
پس مصلحت این است مسلمان باشیم
“در مذهب عشق باده نوشی شغل است”
در دورهی ما خانه به دوشی شغل است
صد شکر که بیکار نداریم دگر
در مملکتی که دین فروشی شغل است
نه فکر صدور گندم ایرانیم
نه خادم دست چندم ایرانیم
در مرکز انتقال خون یک عمر است
ما تشنه خون مردم ایرانیم
باید دل پاک اهل دینو بخریم
باید که کتابای لنینو بخریم
دنیا پسرم مزرعه آخرته
باید دو سه هکتار زمینو بخریم
تصمیم گرفتهام که صادق باشم
با هر کس و ناکسی موافق باشم
هر روز مسلمانم و هر شب کافر
چون یاد گرفتهام منافق باشم
آنقدر به رم رفت که قم یادش رفت
سرگرم پیاله شد که خم یادش رفت
از بس که اشداء علی الکفار است
دیگر رحماء بینهم یادش رفت
تا بر لب ما شکایتی دیگر رفت
بر مردم ده حکایتی دیگر رفت
وقتی برکت از این ولایت رفته است
باید طرف ولایتی دیگر رفت
هنگام دعا دست نیازش پر شد
با ذکر خدا دهان بازش پر شد
صد شاخه گل محمدی را له کرد
تا شیشهی عطر جانمازش پر شد
رو سوی تو آورده تو کوتاه بیا
افتاده دگر پرده تو کوتاه بیا
گویند که رحمان و رحیمی یا رب
شیطان غلطی کرده تو کوتاه بیا
با ترس صدای تازهای خلق کنیم
هر روز بلای تازهای خلق کنیم
سرکردهی صنف بت فروشان میگفت
باید که خدای تازهای خلق کنیم
هرچند شبیه بچهی انسانم
یک راز بزرگ از خودم میدانم
شاید گل تو دست خدا بوده ولی
من حاصل خاکبازی شیطانم
در داخل گرمابه تلافی کردند
در خانهی سودابه تلافی کردند
دیروز به نوشابه اهانت کردیم
با بطری نوشابه تلافی کردند
در گرمی گرمابه نظر باید کرد
بر مادر رودابه نظر باید کرد
“اسرار جهان را نه تو دانی و نه من”
بر بطری نوشابه نظر باید کرد
سردابه و گرمابه چه فرقی دارد
سودابه و رودابه چه فرقی دارد
وقتی که خدا وسط نباشد باتوم
با بطری نوشابه چه فرقی دارد
در گرمی گرمابه مرا خواهد کشت
این گریه رودابه مرا خواهد کشت
از طرز نگاه قاضیم فهمیدم
با بطری نوشابه مرا خواهد کشت
من گرمی گرمابه دلم میخواهد
دلدار چو رودابه دلم میخواهد
من تشنهی گفتن حقیقت هستم
یک بطری نوشابه دلم میخواهد
ما گرمی گرمابه چرا کم داریم
یک مرد چو رودابه چرا کم داریم
لبخند نزن سؤال من امنیتی است
ما بطری نوشابه چرا کم داریم
حاجی نامه
احکام و اصول را غلط می فهمد
رفتهست کنار و از وسط می فهمد
حاجی جهت قبله خود را انگار
از سنگ توالتش فقط می فهمد
دیروز تمام خانه ها پنجره داشت
حتی کپر کوچک ما پنجره داشت
هر پنجره ای خنده یک دیوار است
ای کاش که خانه خدا پنجره داشت
با نیت حل مشکل مالی رفت
با قصد فروش پسته و قالی رفت
در موسم حج دور خودش میگردید
حاجی به طواف خانهی خالی رفت
او گفت :به من که از کجا دزد شدی
با دیدن مال کدخدا دزد شدی!
گفتم :که من از روی نداری دزدم
اصلن تو که داری ،تو ! چرا دزد شدی
می خواند اگر چه با مشقت می خواند
با سرعت و با کمال دقت می خواند
حاجی که همیشه از خدا می ترسید
هر روز خدا نماز وحشت می خواند
حاجی به زمین و به زمان گیر نده
در راه خدا به این و آن گیر نده
با نیت پوشاندن کوتاهی هات
به دامن کوتاه زنان گیر نده
در راه خدا دسته چکش کامل شد
او کلیهی مدارکش کامل شد
ما گوشت قربانی حاجی شدهایم
با ما همهی مناسکش کامل شد
هر کار جماعت از سر بیکاریست
هر زخم عمیق ما عمیقاً کاریست
مرغی و خروسی و سگی و خوکی
سوغاتی حجاج فقط بیماریست
آنقدر صفا کرد صفا یادش رفت
قربان مونا رفت منا یادش رفت
بازار بزرگ مکه را دید و دوید
حاجی بغل خدا، خدا یادش رفت
دیدیم شماره و کدش را ویرگول،
ماشین مطابق مدش را ویرگول،
استاد یل مبارزه با نفس است
حاجی دهن نفس خودش را نقطه!
تا یک وجب از شخصیتم دور شدم
گفتم که انالباطل منصور شدم
«سجاده نشین باوقاری بودم»
با رأی شما رئیس جمهور شدم
باید دل پاک اهل دین و بخریم
باید که کتابای لنین و بخریم
دنیا پسرم مزرعه ی آخرته
باید دو سه هکتار زمین و بخریم
از راه خدا دسته چکش کامل شد
او کلیه ی مدارکش کامل شد
ما گوشت قربانی حاجی شده ایم
با ما همه مناسکش کامل شد
از سکه فروش و سکه رو می گیرد
از سود نگو که قلب او می گیرد
عمریست که دائم الصلات است عزیز
از آب گل آلود وضو می گیرد
ما زنده به گوریم عزاداری کن
بر و ضعیت خنده ما زاری کن
این عدل و عدالت خفه کرده ما را
ای ظلم بیا تو لااقل کاری کن
تا فرق سر
با سر به سوال های دینی خوردم
از ته به جواب استالینی خوردم
فرق من و آدم نبی در این است
هر روز خدا سیب زمینی خوردم
این کشتی اگر دچار نشتی نشود
دنیا پس از این به این پلشتی نشود
فرق من و نوح را خودم میگویم
هر کرهخری سوار کشتی نشود
لکنت که نه تازه خوش بیان هم هستم
هرچند چنینم آنچنان هم هستم
فرق من و موسای نبی در این است
من نوکر فرعون زمان هم هستم
موهای من از عقب کمی فر خورده است
تهمت بسی از مومن و کافر خورده است
فرق من و یوسف پیمبر این است
پیراهن بنده از جلو جر خورده است
من بی پدرم چون که پدر را کشتم
با مرگ مولفم اثر را کشتم
فرق من و عیسای نبی در این است
با بوی دهانم دو نفر را کشتم
مبعوث شدم حرف حسابم مانده
یک چله نشستم انتخابم مانده
فرق من و حضرت محمد این است
در پشت ممیزی کتابم مانده
تمرین مرگ
در گوش همه صدای پای مرگ است
فریاد شنیدنی صدای مرگ است
یک سوم روز و شب چرا میخوابیم
تمرین وجود ما برای مرگ است
یک روز سر و کار همه با مرگ است
یک چشم به هم زدن فقط تامرگ است
اعلامیهام را زدهام قبل از فوت
بامزهترین شوخی دنیا مرگ است
در پنجهی زندگی اسیرم ای مرگ
کی میشود آرام بگیرم ای مرگ
عمریست من و تو عاشق هم هستیم
حالا بغلم کن که بمیرم ای مرگ
مأمور مقرب خدا عزرائیل
کابوس تمام زنده ها عزرائیل
دیروز پیامکی برایم داده
مشتاق زیارت شما عزرائیل
کارگر ساده
میخواست که تصویر عدالت بکشد
با دست تهی بار رسالت بکشد
کش داد قنوت خویش را تا شاید
از دست پدر خدا خجالت بکشد
از وضع زمانه سخت ناراضی شد
ناخواسته او وارد این بازی شد
وقتی پدر کارگرش سیلی خورد
فهمید چرا برادرش قاضی شد
پرپر زده و لانهی ما را چرخاند
حتا دل دیوانهی ما را چرخاند
بابای من انگار خدای دنیاست
با کارگری خانهی ما را چرخاند
این خانه چه حال و روز سردی دارد
بیچاره پدر چه روی زردی دارد
ای کاش خدا سری به ما هم میزد
میدید گرسنگی چه دردی دارد
از معدن و از کوه پدر برمیگشت
با زحمت بسیار سحر برمیگشت
یک کوه غم و درد به روی دوشش
با مورچههای کارگر برمیگشت
ای داد که راه داد او را بستیم
دروازهی اعتقاد او را بستیم
دیوار به حال و روز ما می خندید
با گل دهن گشاد او را بستیم
با جاروی خود در همه جا امضا زد
آستین برای بچه ها بالا زد
رفته چه قدر کلاس ما بالاتر
بابای ضعیف مدرسه در جا زد
پشت چراغ قرمز
در کوه چرا صدای ما می پیچد
پرسیده ای از خودت چرا می پیچد
چون کشور ما کشور کوهستانی ست
فریاد نزن فقط صدا می پیچد
تا قرعه به نام دینشان افتاده
داغی به سر جبینشان افتاده
یک تکه زمین داشته اند و از شانس
ایران وسط زمینشان افتاده
خل بازی خود را همه جا جار زدیم
خود را الکی بر در و دیوار زدیم
سی سال در اعتصاب گفتن ماندیم
ما سیر نخورده حرف بودار زدیم
بی منطق و بی اراده کردید مرا
ناخواسته استفاده کردید مرا
دربست گرفتم بروم آزادی
اعدام چرا پیاده کردید مرا
چشمان تر عروسکم را بستند
با قرقره دست کوچکم را بستند
هی سکه به شعر اعتراضم دادند
با سکه دهان قلکم را بستند
راهی که از آن ماست باید بروید
هرجا دلتان نخواست باید بروید
خرچنگ شبی به بچه هایش می گفت
با زور به راه راست باید بروید
دشنام نده که اعتبارت نشود
مشتی بد و بیراه نثارت نشود
این حرف لوترکینگ به یادت باشد
تا خم نشوی کسی سوارت نشود
با مهر سکوتشان صدا را بستند
با تمبر لب خاطره ها را بستند
ما پاکت ونامه ای پر از فریادیم
با تف دهن هر دوی ما را بستند
گفتند شده اهل نظر دانشجو
دیدیم شده چه بی ضرر دانشجو
آتش زده بر عالم و آدم اما
کبریت همیشه بی خطر دانشجو
انگار فراموش شده دانشجو
با خواب هم آغوش شده دانشجو
روشن دل و روشن نظر و روشن فکر
چندیست که خاموش شده دانشجو
اصلن تو همین که بشری معترضی
دور و بر مردم بپری معترضی
بالا ببری دو دست خود را خوب است
یک دست که بالا ببری معترضی
تا وضعیتم را بپذیرم یارب
از زور گرسنگی نمیرم یارب
وقتی یقه های دیپلماتی بسته است
باید یقه ی تو را بگیرم یارب
مومن گل عرش است ولی بی خار است
در مسجد ما گلاب و گل بی کار است
عطر خوش جوراب و عرق می آید
اینگونه نماز مومنین بودار است
کولاک یخ نابلدی در راه است
سرمای شدید بی حدی در راه است
با خواندن شعر اخوان فهمیدم
امسال زمستان بدی در را ه است
در رفتن او آمدنم را دیدم
در آینه نیمه منم را دیدم
این خاصیت زندگی ماشینی ست
در خانه تصادفی زنم را دیدم
در شهر همه اداره ها وا مانده
از این همه کار چشم ما وا مانده
ما تونل توحید و رسالت داریم
حالا دهن غار حرا وا مانده
با یاد خدا سمت سعادت می رفت
انگار به محراب عبادت می رفت
تا خرخره می خورد سر هر سفره
آنقدر که تا مرز شهادت می رفت
آنروز که روز امتحان برگردد
با یک ورق اوضاع جهان برگردد
انگشت اجازه مرا خم نکنید
تا مشت شود به سمت تان برگردد
انگار که ما ریشه در این غم داریم
از بس که زیادیم، همه کم داریم
بی فایده دل به آسمان ها بستیم
وقتی همه سر در آخور هم داریم
فریاد صدای آهنی دارد شهر
بی شک که خدای آهنی دارد شهر
امروز گدای واقعی می میرد
از بس که گدای آهنی دارد شهر
در ماه صیام روزه خواهیم گرفت
با سهم امام روزه خواهیم گرفت
ما با هدف کمک به این دولت خوب
یک سال تمام روزه خواهیم گرفت
کلمات موجی
نگذار خلیج را عرب ها بخورند
این بندر گیج را عرب ها بخورند
ای تنگه هرمز تو بکش پائین تر
تا مشت بسیج را عرب ها بخورند
نیشم نزنی، زبان من زنبوری ست
این دوستی دشمن ما هم زوری ست
او آمده است نفت ما را ببرد؟
انگار که دست خودمان اینجوری است
از حوصله پیاده ها سر رفتند
از راه میانبر خدا در رفتند
دیدند که راه کربلا نزدیک است
پاهای تو از کفش جلوتر رفتند
او مکه نرفته حاجی قرضی شد
طولی نکشید از بغل عرضی شد
او با همه شجاعتش در مانور
در بست اسیر دشمن فرضی شد
کم نیست، کمی زیاده گویی بکنید
در مورد ما بهانه جویی بکنید
ما چشم و چراغ ملت ایرانیم
در مصرف برق صرفه جویی بکنید
انگار که تقدیر جهان بر می گشت
با برگ برنده قهرمان بر می گشت
او در جهت کمک به پشت جبهه
در موقع حمله ناگهان بر می گشت
دیروز سر خون شما صحبت بود
یک بحث عظیم بر سر قیمت بود
بنیاد جواب خونتان را داده
گفتند گروه خون اُی مثبت بود
از آن چک و سفته ها بپرسید فقط
از آخر هفته ها بپرسید فقط
از جنگ اگر سوال سختی دارید
از جبهه نرفته ها بپرسید فقط
نه لکه ای بر پیرهنم افتاده
نه نام وطن از دهنم افتاده
وقتی که پلاک را گرفتم دیدم
خون پدرم به گردنم افتاده
لبنیات
وقتی که لبم به بوسه ای قانع شد
در راه اراده ی خودش قاطع شد
قانون اساسی دلم گفت ببوس
شورای نگهبان لبت مانع شد
در مکتب عشق سمبلیک است لبت
زیبا و قشنگ و ناز و شیک است لبت
از وسعت نقشه تنت فهمیدم
یک نقطه ی استراتژیک است لبت
من مطمئنم که ما جوان می میریم
ما بین زمین و آسمان می میریم
لب های من و تو لاله و لادن شد
از هم که جدا کنندمان می میریم
سرکوبی ایده می کند لبهایت
توقیف جریده می کند لبهایت
محکوم به دوختن شده لبهایم
تفتیش عقیده می کند لبهایت
پاییز و زمستان همگی رفتنی اند
تنها فقط این خاطره ها گفتنی اند
گرمای تنت چله ی تابستان است
لب باز نکن لبان تو بستنی اند
شیرینی و با شور تو را میبوسم
بی حالم و با زور تورا میبوسم
باید که ببخشید دماغم چوبی است
از فاصلهی دور تو را میبوسم
من معتقدم که ما جوان میمیریم
ما بین زمین و آسمان میمیریم
لبهای من و تو لاله و لادن شد
از هم که جدا کنندمان میمیریم
با چشمک داروغه تو را خواهم کشت
در قحطی آذوقه تو را خواهم کشت
این بار اگر عکس مرا پاره کنی
با خودروی مسروقه تو را خواهم کشت
هم ناز و ادا و هم بلا دارد عشق
زیرا که شروع و انتها دارد عشق
مثل همهی مصارف روزانه
تاریخ خرید و انقضا دارد عشق
کتاب آیه های زمینی در چهار بخش می باشد سیصد و بیست صفحه است با قیمت سه هزار تومن
پاسخ های بی پرسش
مجموعه ای از جمله های کوتاه ولی عمیق که در طول پنج سال جمع شده است
انقلاب ستمدیدگان را آزاد نمیکند فقط استثمارگران را عوض می کند< برنارد شاو>
حقیقت نیازمند نقد است نه ستایش. <نیچه>
ایمان باور کردن چیزی است که می دانی حقیقت ندارد. <توماس ادیسون>
مجردها میخوانند ،متاهل ها می دانند
ازدواج مثل شهر محاصره شده است .کسانی که داخل شهرند میخواهند از آن خارج شوند و آنها که خارج هستند سعی می کنند وارد شوند. <فرانکلین>
من چیز زیادی درباره عشق نمیدانم چراکه زود ازدواج کردم .<زازا گایور>
کود مفید
مجموعه ضرب المثل های جهان
عدالت کور است و کسی را نمی بیند .انگلیسی
پیروزی صد پدر دارد ولی شکست یتیم است. اسپانیایی
گلوله های شلیک شده
مجموعه تک بیت ها
افتادن و برخاستن باده پرستان
در مذهب رندان خرابات نماز است . غنی کشمیری
دشمن دوست نما را نتوان کرد تمیز
شاخه را مرغ چه داند که قفس خواهد شد. وحید قزوینی
کتاب پشت چراغ قرمز در صد و دوازده صفحه با قیمت هزار تومن که می شود هم قیمت دو تا بربری!
مجموعه هشتاد و هشت رباعی در طول چهار سال اخیر
هنگام دعا دست نیازش پر شد
با ذکر خدا دهان بازش پر شد
صد شاخه گل محمدی را له کرد
تا شیشه عطر جانمازش پر شد
تا بر لب ما شکایتی دیگر رفت
بر مردم ده حکایتی دیگر رفت
وقتی برکت از این ولایت رفته است
باید طرف ولایتی دیگر رفت
…و چهل و چهار کاریکاتور
کتاب راهنمای جی بی فیلم در صد و دوازده صفحه با قیمت هزار تومن
درباره چهار جشنواره بزرگ .اسکار . کن . ونیز .برلین.
نام فیلم سال ساخت نام کارگردان و توضیحات کوتاه درباره خود جشنواره
از اولین فیلم های این جشنواره ها تا سال ۲۰۱۱
ضد انتزار
شعبان گذشته جایتان خالی بود
ما شربت دیر آمدنت را خوردیم
یک هفته پس از نیمه شعبان باید
لیوان شکسته از زمین جمع کنیم
*********
این کتاب حاوی پنجاه و دو رباعی می باشد
رژه واژه ها ترجمه انگلیسی شد
*********
اوضاع را بسازیم نه با اوضاع بسازیم
*********
اعتماد اولین گره طناب دوستی است
کلمات موجی
کلمات موجی درباه جنگ است که حاوی پنجاه و نه رباعی می باشد
********
از جنگ اگر سوال سختی دارید
از جبهه نرفته ها بپرسید فقط
********
تا پاک کند خیانتش را در جنگ
هی سنگ مزار شهدا را می شست
هر طور که بخوانید
هر طور که بخوانید به چاپ پنجم رسید
*************
حاجی دست ندارد ولی همه جا دست دارد
رژیم گرفت لاغر نشد رژیم گرفتش لاغر شد
**********
آدرس های تهران هم در این کتاب است
هر چه از امام حسین دور می شویم به آزادی نزدیک می شویم باید از انقلاب رد شد
هاشمی به نواب می خورد سر نواب همیشه شلوغ است
انتهای مطهری شریعتی است شریعتی خیلی بزرگ است
******************************